شنبه
۱۳۹۵/۰۲/۱۱
هنوز روز عکاسی یادم نرفته. همان وقتیکه بابا اجازهام را از مدرسه گرفت و راهی شدیم. اولین تجربهٔ سوارشدن اتوبوس دوطبقه. رفتیم بالا: تعجب کردیم که چرا رانندهای در کار نیست. بعد بهنوبت نشستیم روی اولین صندلی و راندیم در خیابانهای تهران. ایستگاه آخر جایی بود پردرخت. خیابان را قدم رفتیم تا رسیدیم به آقای مهربان عکاس. دانهدانه روی صندلی نشستیم. خسته بودیم و وامیرفتیم. اما او آرام میخندید و ما را روی صندلی طوری نگه میداشت تا فرصت عکاسی پیدا کند. اما ما باز وامیرفتیم. من که بزرگتر بودم به او نگاه میکردم؛ آن دوتای دیگر نه. میدیدم که با هر بار رفتوآمد از پشت دوربین تا صندلی فقط میخندد. وقتی رفتیم پیشش؛ هنوز هوا روشن بود. وقتی از اتاقک عکاسیاش بیرون آمدیم؛ آسمان تاریک بود. بعدها که بزرگ شدیم او دیگر شهید بود. دانستیم نام او سعید جان بزرگی است. عکاس مهربان روزهای خوش کودکیمان. هم او که اولْ عکس پرسنلی ما را گرفت.
گپ و گفت
نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است
قصههایی عمیق و پراحساس
قصههایی پر از فداکاری
قصههایی عجیب، اما خاص:
قصهی آبِ چشمهی زمزم
زیرِ پا کوبههای اسماعیل
قصهی نیل و حضرت موسی
قصهی آن گذشتنِ حسّاس
قصهی حفظِ حضرت یونس
توی بطن نهنگ، در دریا
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر
بر سرِ مردمِ نمکنشناس
قصهی ظهر روز عاشورا
بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم، تشنه
کربلا بود و حضرتِ عباس
بین افسانههای آب و جنون
قصهی تازهای اضافه شده:
قصهی بیستوهفتسالهای
از صد و هفتادوپنج تا غواص...
[نفیسه سادات موسوی]
گپ و گفت
پنجشنبه
۱۳۹۳/۰۹/۲۰
نوشتههای قبل وبلاگ را مرور کردم. یکی دربارهٔ ضریح جدید حرم امام حسین است.
اسمش؟
گروکشی. آن موقع که نوشتم گرفتار عنوان برایش نبودم. دوست داشتم نوشتهام
بیعنوان نباشد فقط. اما آخر نوشته دیدم دارم رسماً گروکشی میکنم از آقا. این شد
که عنوان نوشته شد
گروکشی. خیال میکردم نوشته را همین چند نفر مخاطب وبلاگ
میخوانند و بس. اما الآن که برگشتهام به مرور نوشتهها؛ نظرم برگشته است. چگونه؟
من طلبی از آقا کرده بودم و راستش دربند جواب نبودم. دنبال این نبودم که چیزی
بخواهم و با جسارت از او طلب کنم. که در وسع خود نمیدانستم این کار را؛ چه برسد به
اینکه بدانم: -میشود نوشتهای را اینجا بگذارم و مخاطب اول آن خود آقا باشد. اما
اول خوانندهٔ
گروکشی خود امام حسین بود. و هنوز یک ماه از نوشتن مطلب نگذشته بود که
دعوتمان کرد کربلا.
گپ و گفت