دوشنبه
۱۳۹۶/۰۷/۰۳
»
بخش اولروز دوم تا شب صبر کرد و در خودش پیچید. وقت نماز مغرب رفت بیرون از خوابگاه. اولین مسجد تا آنجا دهدقیقهای فاصله داشت. کف زمین لیز بود و مدام باید حواس و قوهاش را جمع میکرد که سر نخورد. بیست دقیقه بعد در مسجد بود. درراه، آب وضو روی صورتش از سرما قندیل بست. گمانش این بود ک محوطهی داخلی مسجد گرم باشد. اشتباه کرده بود. سرما تا دم محراب ادامه داشت. دید که تنها یک بخاری در گوشهای سوسو میزند: باقیشان را خادم خاموش کرده بود. رفت دم آن تا کمی گرم شود. نماز داشت شروع میشد. نتوانست زیاد بماند. اگر هم تنش به این گرما عادت میکرد، وقت رفتن تنلرزه میگرفت و سرما میخورد. نماز را خواند و نشست؛ اما مسجد برنامهای نداشت و با پایان تعقیبات، جمع مسجدیها پراکنده شدند. آمد بیرون. سر را بلند کرد رو به آسمان شب. از سرما صیقلی شده بود: پر بود از ستاره. ایستاد کنار مسجد و باز روبهقبله شد و سلام داد. بعد رفت طرف خوابگاه.
کنار در ورودی، یکی از آن سی جوان مانده در خوابگاه را دید. سلام کرد. جواب گرفت. از جوان پرسید جایی در شهر سراغ دارد که برنامه داشته باشد؟ اما او هم حیران بود و سرگردان. پس جوان را دعوت کرد به اتاقش. وقتی رسیدند به در اتاق که سه نفر دیگر را هم همراه خود کرده بود. برایشان چای دم کرد و در این فاصله کمی با آنها درد دل کرد. آن دیگران هم از اینکه هیئتی را سراغ نداشتند برای رفتن، غصهدار بودند: ساکنین آن شهر آذریزبان بودند و این جوانها هیچکدام زبان آذری نمیدانستند.
چای دم کشید. برای آن چهار نفر در استکان و شیشهی خالی مربا چای ریخت. گذاشت در سینی و آورد. از در اتاق که وارد شد، پیشنهاد داد یکی زیارت عاشورا بخواند. هرکدام گفتند صدای خواندن ندارند. او گفت: -صدا نمیخواهد. بی لحن و صوت هم میشود عاشورا خواند. پس چای را بینشان پخش کرد و اعلام کرد که خودش عاشورا میخواند. همه انگار منتظر بوده باشند، سریع رفتند و وضو گرفتند. چند جانماز و مهر آورد برای آن چهار نفر. در یک اتاق دو در سه، پنج دانشجو که تا قبلش هم را نمیشناختند؛ نشستند روبهقبله و یکیشان عاشورا خواند: عادی و بدون لحن و بیهیچ حاشیهای. وقتی تمام شد، کسی از جایش پا نشد. یکی از آنها گفت: -کاش مداح داشتیم و برایمان روضه میخواند. او گفت: -کسی اگر پلیر دارد بیاورد. یک مداحی پخش میکنیم و با آن سینه میزنیم. یکی از آنها رفت و آورد: آن سالها هنوز خبری از گوشی هوشمند و این وسایل نبود و داشتن پلیر، یک ثروت بزرگ بود.
چراغها را خاموش کردند و با صدای مداح سینه زدند. روز دوم تمام شد.
گپ و گفت
شنبه
۱۳۹۶/۰۷/۰۱
او کسی بود که در شهر بزرگ شده بود: از سرما چیزی جز یکی دو روز بوران و برف، آنهم از پشت پنجره اتاقش و وقت تکیهبر شوفاژ داغ؛ تجربه نکرده بود. پس نمیدانست که اگر سرما باشد و برق شهری ضعیف شود و نشود از بخاریبرقی استفاده کرد و اینهمه در کنار قطعی گاز باشد؛ چه باید کرد. اما او آن سال جایی دور از خانه بود و سرما از حد توان گذشته بود. برق شهری ضعیف بود و گاز را تقریباً قطع کرده بودند. اخبار میگفت که در استان همجوار، دمای هوا به چهل درجه زیر صفر رسیده و لوله انتقال گاز با افت فشار روبرو است. برای همین از رسانهها مدام به مردم توصیه میشد که کمتر گاز مصرف کنند تا افت فشار مانع رسیدن گاز به روستاها و شهرهای همسایه نشود. اما اینها توصیه بود و در عمل نمیشد مردم را از گرم کردن خانهها منع کرد و این شد که مدیریت استانی ناچار شهرها را یکییکی به حال تعطیل درآورد تا غیربومیها بروند شهرهای خودشان که مصرف کم شود و گاز برسد به استان کناری. دانشگاه جزء اولین جاهایی بود که تعطیلش کردند. اما او خواست که نرود و این شد که در خوابگاه پنجهزارنفری، تنها او ماند و چیزی در حدود سی جوان دیگر.
روز اول محرم همزمان شد با اولین روز تعطیلی شهر. او تصمیم گرفت برود نمازخانه برای نماز جماعت. تا که بعدش مبلّغ را ببیند و با او که از قم برای تبلیغ عازم شده بود، آشنا شود و یک دهه برنامهی عزاداری داشته باشند. اما وقتی رسید به در نمازخانه، دید که بسته است و از روحانی مبلّغ خبری نیست: شاید جایی در میان راه، وسیلهی مسافرتش در برفگیر کرده بود و نتوانسته بود برسد به مقصد. این شد که برگشت به اتاق و نماز را فرادی خواند و بعدش هم یک زیارت عاشورا و تمام. دمای اتاق فرقی با بیرون نداشت. چند پتو دورش گرفت و به خواب رفت. روز اول اینگونه گذشت.
گپ و گفت
سه شنبه
۱۳۹۶/۰۵/۱۰
بالاخره گرفتاری و نیاز برای هرکسی اتفاق میافتد. این میشود که آدمی میرود دنبال رفع آن. در این راه اگر مشکل طوری باشد که جز از دست متخصص و اهلفن کاری برنیاید، پس دنبال کسی میگردد که کار بلد باشد؛ اما از کجا کار بلد را پیدا کند؟ یا مشورت میگیرد و یا با شاخصهایی، افراد جویای کار را ارزیابی و انتخاب میکند و تمام. آنچه در این مرحله میتواند در انتخاب درست، مطرح و مهم باشد؛ دانستن شاخصها و معیارهای گزینش است.
مثلاً اگر بخواهی دیوار خانهات را با رنگ نقاشی کنی و دنبال اهلش بگردی، چگونه فردی را برمیگزینی؟ یک راه سادهاش این است که از دوست و آشنا و اهل محل و مسجد سراغ فردی را میگیری که «اینکاره» باشد؛ اما فرض کن امکان مشورت نداشته باشی: پس چند شاخص ارزیابی را در ذهنت پیدا میکنی و میروی برای گزینش. چند تا از شاخصها این میتواند باشد:
۱- قلم نقاشی را بدهی دست فرد جویای کار و از او بخواهی آن را روی یک دیوار فرضی بکشد. بعد دقت کنی به حرکاتش و ببینی اصلاً قلم دست گرفتن بلد است یا که خیر.
۲- چند رنگ سفید با طیفهای مختلف را نشانش بدهی و از او بخواهی هرکدام را معرفی کند. بعد ببینی اصلاً فرق بین رنگها را میداند یا که نه.
۳- به حالت چشمها و صورتش نگاه کنی و به این برسی که معتاد نیست.
۴- ترتیبی دهی تا میزان تعادلش را در بالا رفتن از پلهها و ارتفاع گرفتن از زمین بدانی.
۵- مطمئن شوی علاوه از مهارت رنگکاری، بتونهکاری و زیر کاری را بلد است.
چیزی که در این شاخصها تقریباً مشترک است مربوط به مهارت فنی فرد جویای کار میشود. (بهاستثناء بند ۳). چراکه هدف تو انتخاب یک فرد ماهر برای یک کار فنی محض است.
حالا این را گستردهتر ببین: این روزها یکی از حرفهای پرشمار فضای رسانهای مربوط به کشف حجاب خانم مجری سابق است که ازقضا چادری هم بوده است و در بزنگاههایی، تبلیغ این پوشش را در حین اجرا روی آنتن داشته است. عدهای بعدازاین اتفاق دربارهی ریاکاری او گفتهاند. به برداشت من اینگونه قضاوت، از یک اخلاق انگاری درباره ماهیت کارها و رفتارها نشاءت میگیرد. بگذارید اما از یک زاویهی دیگر به این حرکت او نگاه کنیم. چگونه؟ برگردیم به بخش اول نوشتهام.
میدانیم که اجرای برنامه در تلویزیون یک کار فنی است. پس انتخابکننده از شاخصهایی استفاده میکند تا بتواند فردی را بیاورد که مهارت فنی انجام کار را داشته باشد؛ مانند:
۱- فرد جویای کار توانایی ادای کلمهها را داشته باشد.
۲- آشنایی و تسلط به مباحث مطرحشده در برنامه را داشته باشد.
۳- بداند چه موقع وقت پرسش از مهمان برنامه است.
۴- طوری حرف و سؤال را با مهمان برنامه پیش ببرد که پرسشگریاش به رفتار بازجوها پهلو نزند و...
من هیچگاه مخاطب ثابت برنامههای نامداری نبودهام. یکی دو باری که اتفاقی نشستهام پای برنامههایش؛ دیدهام که توانایی او در این کار بد نیست.
میپرسی: -اینها چه ربطی به حجاب و برداشته شدن آن از سر مجری سابق دارد؟
میگویم: -او این را خوب میدانسته که به خاطر مهارتش در رسانه دولتی ایران بهکارگیری شده است. پس فارغ از دیدگاهش و اعتقاداتش، الزام داشته همچون یک کارگر ساختمانی، لباس کاری را که کارفرما برای او تدارک دیده بپوشد و برود جلوی دوربین. همین.
گپ و گفت