جمعه
۱۳۹۹/۰۱/۲۲
شب را همچون یک دریا بدان که درونش از تاریکی قیرگون پر شده است. آنگاه شنا نابلدی را فرض کن که در مواجههی با این سراسر تاریکی، به ناگاه فکرش مبهوت میشود. حتی فرصتی نیست تا آدمی نفسی چاق کند. پس سیاهی تمام وجود را فرا خواهد گرفت و غریق، در یک آن و بی هیچ تقلایی؛ به خوابی فرو میرود که برادر مرگ است: -چه بسیار آدمیانی که دیگر از خواب شب بیدار نشدند و راهی سفر آخرت شدند.
کمی برگردیم عقب: در آخرین لحظات که خیال آدمی تا خرخره غرق در تاریکی شب شده و چیزی نمانده که سر وهم به زیر آب رود، بدترین لحظات فرا میرسد. آخر وقت آن است که نیستی را با تمام وجود لمس کنی. پس ممکن است همان دم گریه کنی، بخندی یا که تنها سکوت کنی. ملالی نیست، چون چیزی نمانده تا همچون طفلی نوزاد؛ به خوابی عمیق و شاید ابدی فرو روی. شب خوش.
گپ و گفت
چهارشنبه
۱۳۹۹/۰۱/۱۳
بالای تصویر کناری به زبان روسی نوشته: «همه تغییرات در سی سال گذشته». بعد دیدن عکس و تیتر بالای آن، من یاد این روایت تاریخی میافتم که ما ایرانیها؛ زمانی به توالت میگفتهایم مستراح به معنی جایی برای استراحت. مستراح، برای نسلهای گذشته ما در واقع دم دستترین مکان بوده برای فاصله گرفتن از هیاهوی رایج در دنیا. اما حالا چه؟ فناوری به آن حدی از پیشرفت رسیده است که ناظر کیفیت آب، دوربین مداربسته، سامانه اعلام وضعیت جریان آب سیفون، نمایشگر کیفیت و ترکیبات موجود در آب سیفون، دستگاه صدور قبض هزینه استفاده از توالت و... به یکی از سادهترین دست سازههای بشر افزوده شده و آرامش فکری و روانی آدمی را در همچه مکانی مختل نموده است. شاید بگویی چنین توالتی در دنیا وجود ندارد و یا اگر هست، برای مصارف خاص امنیتی کارکرد دارد. من هم با این نظر موافقم، اما بنگر در چه دنیایی زندگی میکنیم که فناوری بیرحم؛ به راحتی میتواند احساس آرامش پنج دقیقهای حضورت در مستراح را بر تو حرام کند. میپرسی چگونه؟ من میگویم در زمانهای که دستگاه آنالایزر موجود در فاضلاب توالت مدرن قادر است دادههای حیاتی هر فردی را به آزمایشگاههای ضدبشری بفرستد، پس فکر آدمی مشغول گشتن در پی جواب این پرسش میشود که: -آن دیگرانی که با استفاده از انبوه دادههای ژنتیکی به دست آمده از پسماند معده ما توانستهاند ویروس چموش کرونا را بسازند، بر پایه دادههای جدید بدستآمده از فاضلاب آدمهای مبتلا و بستری در بیمارستانها؛ چه نابودکنندهی جدیدی خواهند ساخت؟
شما را نمیدانم، اما من پس از این و در هنگام حضور در یک توالت معمولی صحرایی هم؛ دیگر آن حال بیدغدغه و رها در هنگام اجابت مزاج را نخواهم داشت و مدام در پی گشتن جواب سوال بالا خواهم بود. گرچه همانطور هم که اول این متن گفتم، همه ما خیلی وقت است که دیگر به توالت نمیگوییم مستراح.
گپ و گفت
يكشنبه
۱۳۹۸/۱۲/۱۸
چه قدر برای تبریک گفتن این روز عزیز به غیر تو، سخت معذورم... اصلا جز عرض تبریک به تو، که را بیابم تا بعد از گفتن جمله مبارک باشد؛ آرام بگیرم؟ من نیک دریافتهام که بعد از بازگشت از سفر کربلا، اول باید بیایم به زیارت تو... من نیک دانستهام که جز در حرم تو، آرامشی از طوفان فتنههای زمانه برایم مهیا نمیشود... چگونه بگویم که: -چه قدر دیدن جای خالی جسم تو و نشنیدن صدای دنیایی تو، برای من سخت است؟... میدانی چه قدر دوست میداشتم که همانند آقا غلامعلی پیچک، یکبار و فقط یکبار؛ دست تو را آن طور عاشقانه میبوسیدم؟... اما تو رفتی و اولین مواجه من با جسم دنیایی تو در جادهای خلوت اتفاق افتاد... درست همان روز خاکسپاری که آمبولانس حامل جسم پاک و مطهرت، در آن جاده خلوت حومه شهر ایستاد و ما و دو خانواده دیگر توانستیم تنها لحظهای در کنار جسم تو بگرییم... آن روز من چهار سالم بود و هنوز تصوری از مرگ نداشتم... اما حالا نیک میدانم که چه قدر دلم تنگ است از جای خالی تو... حالا نیک حس میکنم که چه قدر حسرت دارم از نبودن در عصر و زمانهای که جسم تو نیز در این دنیا بود... روزت مبارک پدر...
گپ و گفت