جمعه
۲۲ فروردين ۱۳۹۹
شب را همچون یک دریا بدان که درونش از تاریکی قیرگون پر شده است. آنگاه شنا نابلدی را فرض کن که در مواجههی با این سراسر تاریکی، به ناگاه فکرش مبهوت میشود. حتی فرصتی نیست تا آدمی نفسی چاق کند. پس سیاهی تمام وجود را فرا خواهد گرفت و غریق، در یک آن و بی هیچ تقلایی؛ به خوابی فرو میرود که برادر مرگ است: -چه بسیار آدمیانی که دیگر از خواب شب بیدار نشدند و راهی سفر آخرت شدند.
کمی برگردیم عقب: در آخرین لحظات که خیال آدمی تا خرخره غرق در تاریکی شب شده و چیزی نمانده که سر وهم به زیر آب رود، بدترین لحظات فرا میرسد. آخر وقت آن است که نیستی را با تمام وجود لمس کنی. پس ممکن است همان دم گریه کنی، بخندی یا که تنها سکوت کنی. ملالی نیست، چون چیزی نمانده تا همچون طفلی نوزاد؛ به خوابی عمیق و شاید ابدی فرو روی. شب خوش.
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در
بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا
وارد شوید، در غیر این صورت می توانید
ثبت نام کنید.