شهید، موحد است در همه حال

{۰}
ظهر یک‌شنبه ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶،‌ همه مقامات کشوری و لشکری و خیلی از نمایندگان کشورهای منطقه که دل درگرو حرکت مقاومت دارند؛ در مصلا تهران حاضرشده بودند تا به حاج قاسم سلیمانی، یکی از اصلی‌ترین فرماندهان جبهه مقاومت که داغدار از دست دادن پدر خویش شده بود؛ سرسلامتی بدهند.
حجم تردد مقامات و افراد شاخص در این مراسم به‌گونه‌ای بود که خط و خطوط سیاسی و جبهه‌گیری‌های مرسوم به‌تمامی رنگ‌باخته بود و از هر دسته و طایفه‌ای، نماینده‌ای را در مراسم می‌دیدی. همین حضور افراد با سلایق و تفکرات مختلف، فضایی را درست کرده بود که مراسم ختم تا حدودی تحت شعاع قرار گیرد؛ تا جایی که به هرکدام از حاضرین در مجلس نگاه می‌کردی، یا با بغل‌دستی خود مشغول حرف و شنود بود یا با تلفن همراه داشت با یکی آن‌طرف خط تبادل اخبار می‌کرد و یا سوی چشمش دائم در نوسان بود تا افراد تازه‌وارد به مصلا و اعضای حاضر در مراسم را رصد کند. طوری که شاید یادشان می‌رفت مراسم ختم،‌ قراری است برای تسلی دادن به خانواده تازه درگذشته و محفلی است برای ذکر قرآن و هدیه قرائت آن به روح شخص تازه مرحوم. گفتنش برای دهان من بزرگ است، اما می‌دانم «موحد» کسی است که جز خدا نبیند و در مواجه با صاحب‌منصبان و افراد ذی‌نفوذ خود را نبازد و دست از طلب یار برندارد.
پس از هم‌نشینی آن روز با شرکت‌کنندگان در مراسم ختم پدر حاج قاسم دانستم: با این‌که همه ما سوی یک قبله نماز می‌خوانیم و مسلمان و مؤمن می‌نامندمان، اما مسلمان تمام‌عیار؛ کسی است که در هیاهوی رفت‌وآمد این‌همه مقام بلندمرتبه سیاسی و نظامی، با قرآن انس گرفته و مترصد است ثواب قرائتش را هدیه کند به روح شخص تازه از دنیا رفته. همین نگاه من باعث شد در آن روز پاییزی، از همهمه‌ها و شلوغی مراسم به تنگ بیایم و قصد کنم متنی اعتراضی نشر دهم که نکردم. زمان گذشت و گذشت تا رسید به امروز که بعد از دو سال، در مرورهای روزانه برخوردم به عکس‌هایی از این مراسم که در سایت‌ها و خبرگزاری‌ها منتشرشده است. بین تمامی آن‌ها، این عکس از ابو مهدی نظر من را به خود جلب کرد و دانستم که شهید ابو مهدی قبل از هر عنوان و منصبی، در درجه اول یک مسلمان موحد تمام‌عیار است. تا آنجایی که در مجلسی آن‌چنانی خود را و رابطه باخدای خود را گم نمی‌کند و بی‌حواس از مناسبت‌های دنیایی، قرآن به دست می‌گیرد و می‌خواند. می‌خواند به نام پروردگار... می‌خواند به نام خالقی که پرستش جز خودش را بر ما حرام کرد... می‌خواند و به یادمان می‌آورد که جز از راه توحید، رستگاری نزدیک نمی‌شود... می‌خواند و خیلی محکم به همه‌ی ما مدعیان آرزوی شهادت می‌فهماند که مسیر ما از راه شهدا خیلی جداست تا وقتی‌که موحد نشویم و از سیطره‌ی قدرت‌های خودساخته بشری رهایی نیابیم... می‌خواند و نهیب می‌زند به من و تو...
حالا بعد از دو سال، ابو مهدی حاضر در عکس؛ راهی که رفته را با خون خود امضا کرده است. خوب است بنگریم در این دو سال چه بر باقی حاضرین در این عکس و بر تک‌تک ما به‌ظاهر زندگان رفته است...
{۰}

گپ و گفت

برف نو سلام سلام

{۰}

«داغ کندی» نام روستایی است در منطقه چاراویماغ آذربایجان شرقی. این روزها برف زیادی در این منطقه باریده است، تا حدی که اعلام کرده‌اند تمامی مدارس تعطیل است. اما محمد صادقی معلم روستا، با وجود برفی که تا بیش از یک متر از سطح زمین آمده بالا است؛ با همتی بی نظیر توانسته است برف‌ها را به کناری زده و راه رسیدن بچه ها به مدرسه را باز کند. دیدن چهره بچه‌ها و راهروی بلند بالایی که در دل برف‌های انباشته روی هم پدید آمده، دیدنی است.

{۰}

گپ و گفت

هر کدام ما و امام رئوف

{۲}
خب البته توصیه و موعظه و حتی پیشنهاد برای زیارت بامعرفت امام رضا، کار هر کس نیست. من هم نه درس‌خوانده‌ام و نه حتی مهارت دینی دارم در این مورد و این است که نمی‌توانم حرفی درباره‌ی نحوه‌ی زیارت همراه بامعرفت امام رضا بزنم؛ این از این.
پس حرفم از گفتن مقدمه‌ی بالا چیست؟ راستش قصد کردم از تجربه‌های معمول که هرکدام ما در زیارت امام رضا داریم کمی بنویسم. اینکه می‌گویم از تجربه‌های مختلف هم لزوماً به این معنی است که من خیلی آدم جهان‌دیده و باتجربه‌ای هستم؛ نه. اما خب گاهی پس از همان زیارت مرسوم و معمول، کمی چشم می‌چرخانم و از احوال آدم‌های اطرافم باخبر می‌شوم و معمولاً با نوع متفاوتی از رابطه با امام معصوم آشنا می‌گردم.
زل زدن به ضریح، تلاش برای در آغوش گرفتن ضریح، اشک ریختن‌ها، درد دل کردن‌های با صدای بلند، زیارت خواندن‌ها و سر آخر فریادهای از سر شوق، شادی و غم؛ عموماً در تمامی این ارتباط‌ها مشترک است. پس ممکن است بپرسی که این‌ها همه در یک ارتباط و برای بیش‌تر زوار امام اتفاق می‌افتد و بنابراین مدعا نتیجه بگیری که حرف من پیرامون وجود تنوع در ارتباط‌گیری با امام از اساس غلط است. راستش علاوه‌ی همه‌ی این ظواهر بیرونی، زیادم دیده‌ام افرادی که هم‌زمان و در یک مکان ایستاده‌اند روبروی ضریح امام و مثلاً جامعه کبیره می‌خوانند؛ اما در نحوه و حالت بیان فرازهای دعا بینشان اختلاف است و من همین اختلاف را، سبب تنوع و شخصی شدن نوع ارتباط هر کس با امام می‌دانم.
حالا انگار می‌خواهی نظر من را درباره‌ی علت این اختلاف بپرسی. می‌توانم بگویم که جواب این سؤال در سطح سواد و معرفت من نیست. اما شاید حال درونی آدم‌ها، بسته به ورع و صبرشان در برابر حوادث مشترک زندگی تمامی آدمیان؛ کار را به‌جایی می‌رساند که ارتباط هر شخص با امام و به‌طور خاص امام رضای رئوف؛ مختص به خودش می‌شود و مشابهی برایش پیدا نمی‌شود. هر چه هست، خدا کند که توفیق زیارت و ارتباط با امام برای تمامی آدمیان فراهم باشد و کسی بی‌بهره از این ارتباط در جهان پیدا نشود.
{۲}

گپ و گفت

Hello


Hello dear, it is a time when sitting together and holding hands, for us deprived of human rights; An unattainable dream, and fulfilling it, like eating the forbidden fruit, causes you and me to fall from the throne. So, remotely and far beyond the imagination of the city accountant; I squeeze your hand with the warmth of my hand and I entrust you to God Almighty.
{۰}

۰۳:۴۰ ق.ظ، ۱۴م اسفند ۱۴۰۰

تگ