هر کدام ما و امام رئوف

{۲}
خب البته توصیه و موعظه و حتی پیشنهاد برای زیارت بامعرفت امام رضا، کار هر کس نیست. من هم نه درس‌خوانده‌ام و نه حتی مهارت دینی دارم در این مورد و این است که نمی‌توانم حرفی درباره‌ی نحوه‌ی زیارت همراه بامعرفت امام رضا بزنم؛ این از این.
پس حرفم از گفتن مقدمه‌ی بالا چیست؟ راستش قصد کردم از تجربه‌های معمول که هرکدام ما در زیارت امام رضا داریم کمی بنویسم. اینکه می‌گویم از تجربه‌های مختلف هم لزوماً به این معنی است که من خیلی آدم جهان‌دیده و باتجربه‌ای هستم؛ نه. اما خب گاهی پس از همان زیارت مرسوم و معمول، کمی چشم می‌چرخانم و از احوال آدم‌های اطرافم باخبر می‌شوم و معمولاً با نوع متفاوتی از رابطه با امام معصوم آشنا می‌گردم.
زل زدن به ضریح، تلاش برای در آغوش گرفتن ضریح، اشک ریختن‌ها، درد دل کردن‌های با صدای بلند، زیارت خواندن‌ها و سر آخر فریادهای از سر شوق، شادی و غم؛ عموماً در تمامی این ارتباط‌ها مشترک است. پس ممکن است بپرسی که این‌ها همه در یک ارتباط و برای بیش‌تر زوار امام اتفاق می‌افتد و بنابراین مدعا نتیجه بگیری که حرف من پیرامون وجود تنوع در ارتباط‌گیری با امام از اساس غلط است. راستش علاوه‌ی همه‌ی این ظواهر بیرونی، زیادم دیده‌ام افرادی که هم‌زمان و در یک مکان ایستاده‌اند روبروی ضریح امام و مثلاً جامعه کبیره می‌خوانند؛ اما در نحوه و حالت بیان فرازهای دعا بینشان اختلاف است و من همین اختلاف را، سبب تنوع و شخصی شدن نوع ارتباط هر کس با امام می‌دانم.
حالا انگار می‌خواهی نظر من را درباره‌ی علت این اختلاف بپرسی. می‌توانم بگویم که جواب این سؤال در سطح سواد و معرفت من نیست. اما شاید حال درونی آدم‌ها، بسته به ورع و صبرشان در برابر حوادث مشترک زندگی تمامی آدمیان؛ کار را به‌جایی می‌رساند که ارتباط هر شخص با امام و به‌طور خاص امام رضای رئوف؛ مختص به خودش می‌شود و مشابهی برایش پیدا نمی‌شود. هر چه هست، خدا کند که توفیق زیارت و ارتباط با امام برای تمامی آدمیان فراهم باشد و کسی بی‌بهره از این ارتباط در جهان پیدا نشود.

نظرها

{۲}
من یک گوشه می‌ایستم و توی دلم رگباری حرف می‌زنم. ذهنم دایم کار می‌کنه و هی به خودم میگم حواست باشه چیزی فراموش نشه. آخرش هم طبق معمول حرفهای جا مانده را در مسیر یا بعد از رسیدن به تهران خدمتشان عرض می‌کنم و میگم: آقا اینها را هم بذار توی همون پرونده که خدمتتان تقدیم کردم.
:)
این فراموشی هم یک خاصیت شیرین حضور در حرم است، مصداق همان بیتی ک سعدی سرود: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم،‌ چ بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی...
محسن خطیبی فر؛ ۱۷ مرداد ۹۸ ساعت: ۱۰:۰۶
اصلا میگن روایتی هست که
امام رئوف آنچنان دل ها را مجذوب میکنند که آدم به حضورشان که رسید تمام درد و غم هایش فراموش میشوند
من بار ها اتفاق افتاده در شهرخودم دلم پُر بوده و گفتم اگر به زیارت رفتم چنین و چنان عرض حاجت میکنم اما به محض رسیدن به حرم کلی از غم هایم از دوشم برداشته شده اند
:)
محسن خطیبی فر؛ ۱۸ مهر ۹۸ ساعت: ۰۸:۳۵

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

Hello


Hello dear, it is a time when sitting together and holding hands, for us deprived of human rights; An unattainable dream, and fulfilling it, like eating the forbidden fruit, causes you and me to fall from the throne. So, remotely and far beyond the imagination of the city accountant; I squeeze your hand with the warmth of my hand and I entrust you to God Almighty.
{۰}

۰۳:۴۰ ق.ظ، ۱۴م اسفند ۱۴۰۰

تگ