دوست‌داشتن سخت است

{۵}
دوست داشتم حرف‌هایی بزنم درباره دوستی. دیدم همین‌که دوست دارم درباره دوستی حرف بزنم، خودش بس است. چون دوستی، دوستی می‌آورد. تا جایی‌که حتی از دوستی نوشتن هم، دوستی می‌‌آورد و من نویسنده دوست دارم که از دوستی بنویسم.
دوستی این روزها چهره‌ی دیگری را برای من رونمایی کرده است. پس برای رونما دادن هم که شده، باید که از دوستی بنویسم. می‌دانم البته قدر دوستی را نمی‌توانم ادا کنم. بعد تا یادم نرفته بگویم که عرب‌ها مفهومی دارند و «حب» ادایش می‌کنند. شاید این برداشت باشد که «حب» همان «دوستی» فارس‌ها باشد. من این را نمی‌دانم و درباره‌اش نه مطالعه‌ای داشته‌ام و نه سواد پرداختن به آن رادارم. پس «حب» را کنار می‌گذارم و می‌پردازم به «دوستی».
چه چیز از مفهوم دوستی این روزها برایم تازه است؟ این‌که: -دوستی صرفه‌ی اقتصادی ندارد. خب ممکن است همین‌جا از من سؤال کنی:  -پس این‌همه آدم‌هایی که رابطه‌ی دوستی آن‌ها را به همکاری و شراکت اقتصادی کشانده است، تکلیفشان با این تعریف چه می‌شود؟ برای رسیدن به این پاسخ تعریف قابلیت‌های دوستی لازم است. چند تا را اشاره می‌کنم:
۱- دوستی اضطراب‌‌آور است. این‌که تو کسی را دوست داشته باشی و بدانی دوستت در شرایط بحرانی گرفتار است؛ پس دچار اضطراب می‌شوی. امکان اضطراب در دوستی‌ها بسیار بالاست و هر چه دوستان در شرایط بدتری قرار بگیرند، مضطرب شدن رایج‌تر می‌شود.
۲- دوستی رنج‌آور است. هر وقت تو کسی را دوست داشته باشی، ممکن است و به نظرم کاملاً این‌گونه است که نتوانی برای دوستت کاری کنی در وقت احتیاج. پس رنج می‌کشی از محتاج بودن دوستت و رنج می‌کشی و رنج می‌کشی و تمام هم نمی‌شود. همین‌جا این سؤال برای تو مخاطب درست می‌شود که: -پس دوستی به چه درد می‌خورد؟ پاسخ من این است که: -تلاش من در این متن این است که نشان دهم دوستی به هیچ دردی نمی‌خورد ☺
۳- دوستی دیریاب است. این‌که تو کسی را دوست بداری، کافی است برای دوست داشتن. اما این‌که دوستی تو دریافت شود، کاری است بسیار سخت و زمان‌بر. دستگاه دریافت‌کننده‌ی دوستی در آدم‌ها وجود ندارد که دکمه‌اش را روشن کنند و دوستی اتفاق بیفتد. بلکه باید تلاش کنند تا دوستی را درک کنند. درک دوستی زمان می‌برد و این کار را برای هر دو طرف رابطه سخت می‌کند. زمان‌بری برای دوستی امری طبیعی است. پس آدم‌ها باید صبور باشند.
سعی کردم سه ویژگی دوستی را در بالا بیاورم تا به این برسم که دوستی کار راحتی نیست و عوارض زیادی برای روح و روان دارد. اما آیا با دوستی این ضربه‌ها جبران خواهد شد؟ پاسخ روشنی به این سؤال نمی‌شود داد. چون به مدت‌زمان دوستی بستگی پیدا می‌کند. شاید بشود گفت که اگر دوستی دوام بیاورد؛ تا حدودی مکافات دوستی جبران شود. اما باز تضمینی نیست.
حالا برگردیم به این‌که چرا دوستی باصرفه‌ی اقتصادی بیگانه است؟ گمان من این است که اگر عوارض دوستی را در کنار این گزاره‌ی بالا بگذاریم که تضمینی برای جبران آفت‌ها نیست؛ می‌توانیم نتیجه بگیریم که دوستی کاری کاملاً خالی از صرفه است. پس تو دست‌به‌کاری (دوستی) می‌زنی که هر چه خرج کنی و خرج کنی و خرج کنی، هزینه‌هایت جبران نمی‌شود و حتی سودی هم نخواهی کرد. اصلاً در دوستی حرف زدن از سود، یک رؤیاپردازی محض است. دوستی جز رنج و سختی چیزی ندارد.
{۵}

گپ و گفت

کرامت

{۰}
امیر جعفریِ بازیگر، این روزها یک ویدیو پرکرده و از دولت مستقر حمایت کرده است. اما دیدم در رسانه‌های منتقد دولت، این ویدیو با تعابیری چون: «توهین آقای بازیگر به مخالفین دولت» منتشرشده است. برایم سؤال بود که چه گفته است. دیدم فیلم را. اصل حرفش این بود که می‌گفت منکر بی‌کاری و فقر نیست. اما ریشه‌ی این‌ها را نه در سیاست‌های دولت که در بی‌عاری و بی‌همتیِ بی‌کارها و منتقدها می‌بیند.
دیروز به چهره‌های آمده در مصلا نگاه می‌کردم. با برخی هم‌کلام شدم و در گعده‌های مختصر چند دسته آدم مشارکت داشتم. می‌خواستم ببینم این‌ها که آمده‌اند به سیاست‌های دولت «نه» بگویند، آیا بی‌عار و ناتوان و فرصت‌طلب و... هستند؟ اما در میانه‌های همه‌ی بحث‌ها و حرف‌ها، یک چیز حواس ارزیابی‌ام را پرت می‌کرد. آن‌هم این بود که بیش‌تر آدم‌های هم‌صحبت من، دو ویژگی خوب داشتند: یکی نشاط و دیگری امید. همین بس بود.
{۰}

گپ و گفت

دست کاشته

{۰}
هیچ‌کدام ما از ظاهر بذر پی به عاقبت آن نمی‌بریم. پس آن را می‌کاریم و آب می‌دهیم و پس از مدتی نتیجه را می‌بینیم. نتیجه‌ی رویش بذر همان عاقبت اوست. پس ما تا نتیجه را نبینیم، نمی‌توانیم حدس بزنیم که چه کاشته بوده‌ایم. بخشی از کارهای ما نیز چنین است. ممکن است ندانیم و عملی (بذری) را بکاریم و زمانه آن را آب دهد و بروید. بعد آن است که تازه متوجه می‌شویم نتیجه‌ی آن عمل چه بوده است
در یک گروه حرف و بحثی کوتاه درگرفته بود از موضوع آتش زدن سفارت عربستان. دراین‌بین یکی از اعضا در مقام حمایت از این عمل، چنین گفت: «شاید باروت نشه. اما کینه‌ای که من از اینا (سعودی‌ها) دارم به اسرائیل ندارم». برایم این حرف برخورنده بود و گمان می‌کردم باقی نیز با من همراه شوند. اما ساعتی بعد یکی دیگر از اعضا در تائید حرف نفر قبل؛ جمله‌ای را به امام خمینی منتسب کرد: -«امام گفت اگه ما از امریکا و اسرائیل بگذریم، از جنایات آل سعود نمی‌گذریم». رفتم سراغ صحیفه امام برای آن‌که جمله را در آن بیابم. اما چنین جمله‌ای در صحیفه نبود. نزدیک‌ترین بیان به این شکل بود: «اگر ما از مسئله قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، اگر ما از همه‌کسانی که به ما بدی کردند بگذریم، نمی‌توانیم [از] مسئله حجاز بگذریم».
تفاوت دو جمله را مرور کنیم: در این فراز از سخنان امام، فاعل جمله‌ها معین نیست. اما در مقابل، مکان‌های جغرافیایی (به‌جز عراق) محور بحث امام‌اند. اسرائیل و آل سعود جایی در ا ین بحث ندارند که بگوییم اگر روزی بنا بر همکاری باشد، با آل سعود کنار نخواهیم آمد. صحبت از جایی است که جنایت در آن رخ‌داده و خاطری که آزرده شده است. مکان مقدس خانه‌ی خدا محل وقوع جنایت فجیع کشتار حجاج بوده است و به‌راستی این از ذهن موحدان زدوده نمی‌شود. اما هر طور حساب کنیم این ربطی به همکاری و یا عدم همکاری آتی با جنایت‌کارهای عالم ندارد
برگردیم به بخش اول متن. گفتم: -برخی کارهای ما آدمیان مانند بذری است که تا نروید؛ نمی‌دانیم چه کاشته‌ایم. در رخداد بالا نیز همین حکایت است. نفر دوم بیان مجعول را در گروه نقل می‌کند (در خاک می‌کارد). شاید او نداند چه کاشته است. اما در چنین رخدادی، آن بذر معیوب از خاک می‌روید و محصولش می‌شود این‌که دیدگاه نژادپرستانه‌ی نفر اول به‌راحتی توجیه شود و حتی مستند به فرازی از بیانات امام خمینی شود.
ماهیت و محصول بذرها برای ما که نمی‌شناسیمشان؛ جز با نهادن در خاک و سپس رویششان عیان نمی‌شود. اما هستند کسانی که بذرها را می‌شناسند و نیازی به آزمون‌وخطا برای شناسایی محصول هرکدامشان ندارند. شاید بهتر بود نفر دوم گروه، قبل از آن‌که بذر ناشناس را می‌پراکند؛ آن را به کار بلدی نشان می‌داد و از صحت محصولش مطمئن می‌شد. تا با کاشت آن؛ نژادپرستی را درو نکند و امام مستضعفین را حامی آن جلوه ندهد.
{۰}

گپ و گفت

Hello


Hello dear, it is a time when sitting together and holding hands, for us deprived of human rights; An unattainable dream, and fulfilling it, like eating the forbidden fruit, causes you and me to fall from the throne. So, remotely and far beyond the imagination of the city accountant; I squeeze your hand with the warmth of my hand and I entrust you to God Almighty.
{۰}

۰۳:۴۰ ق.ظ، ۱۴م اسفند ۱۴۰۰

تگ