چهار امامی که تو را دیدهاند
دست علم گیر تو بوسیدهاند
چشم خداوند چو دست تو دید
بوسه زد و اشک ز چشمش چکید
با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو زده مجتبی
دید چو در کربلا شاه دین
دست تو افتاده به روی زمین
خم شد و بگذاشت سر دیدهاش
بوسه بزد با لب خشکیدهاش
حضرت سجاد هم آن دست پاک
بوسه زد و کرد نهان زیر خاک
[سید محمد علی ریاضی]
گپ و گفت
هفتاد و دو صبح مانده تا صبح ازل
هفتاد و دو شام مانده تا شام غزل
هفتاد و دو سوره مانده تا سوره فجر
هفتاد و دو آیه مانده تا آیه صبر
هفتاد و دو نام مانده تا نام علی
هفتاد و دو جام مانده تا جام علی
هفتاد و دو ذبح مانده تا ذبح عظیم
هفتاد و دو حلق مانده تا حلق کریم
پن:
شاعر، دوست خوبام؛ آقا مجتبای یوسفینژاد است.
گپ و گفت
شبکه سه مسیرهای راهپیمایی فردای تهران را زیرنویس میکند.
کنار متن عکسی هست از مسجدالاقصی. پیرمرد نشسته کنار من. با دیدن عکس گنبد سیاه رنگ،
به صدای بلند اسرائیلیها را فحش میدهد. برمیگردم به چهرهاش نگاه میکنم: عصبی است.
انگار این عتیقه دزدها طلاییِ گنبد را هم غارت کردهاند. اما نمیدانم چه طور به
او بگویم: -عکس مألوف -که سالها نشان دادهاند،- قبه الصخره است و نه مسجدالاقصی.
گپ و گفت