اهل حرم! علمدار?
گپ و گفت
نگاه کرد به دیوار. چیزی را برای احمد نوشت. من دیدم. نوشته بود دوست تو هستم احمد. رفت. من به دستخط او نگاه کردم. جاهایی انگار دست او لرزیده بود. من هم رفتم. هفته بعد او نبود و احمد به جرم قتل از پلیس فراری در بیابانها بود.
گپ و گفت
بسم الله
جانم حسن!
و السلام.
گپ و گفت