پنجشنبه
۱۸ مرداد ۱۳۹۷
تعریفی از تکرار نمیشناسم. راستش با واژه تکرار ناآشنایم. ممکن است بگویی تکرار به آن کار/ فکر/ خیالی گویند که دست ازسرت برندارد و مدام و مدام با آن مشغول باشی. اما من این را قبول ندارم. من گمان میکنم که کار/ فکر/ خیال تکراری نداریم. چراکه تو در مواجهه هر باره با یک کار/ فکر/ خیال مشابه، وضعیت یکسانی نداری. مثال بزنم:
تو هرروز خیالات مشابهی را مرور میکنی و اسم آن را میگذاری خیال تکراری و شاید از دست خود خسته و ملول هم شوی. اما آیا تو هرروز دقیقاً شرایط دیروزت را داری؟ تو حداقل یک روز بزرگتر شدهای و جسمت کمی خستهتر شده و تنت کمی فرسودهتر شده و موهای سرت کمی تُنُکتر شده و از حجمش کمی کاسته شده و دندانهایت فرسودهتر شده و بازوها... امان از بازوها.
میدانی چه میخواهم بگویم؟ حرفم این است که خودت را سرزنش نکن که با خیالی تکراری مواجهی هرروز و هر شب. چراکه تو هر لحظه شرایط نو به نویی داری و با شرایط جدید، خیال مشابهی را در سر میپروری. پس هر آنْ که خیال به سرت آمد، با حال جدیدت با آن مواجه شو و خود را برای تکراری بودن خیالت سرزنش نکن. اینطوری میتوانی خیالت را رشد دهی و روز به روز با آن انس بگیری و وسعتش دهی. حتی اگر آن خیال هیچگاه به واقعیت روزمرهات راه نیابد، بازهم ملالی نیست.
نظرها
{۱}
تصنیف در خیال استاد شجریان به ذهنم زد ...:)
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم...
پن:
چه غزل خوبی رو پیشنهاد کردید، اصلاً به فکرش نبودم. ممنون.
محسن خطیبی فر؛ ۱۸ مرداد ۹۷ ساعت: ۱۸:۲۰
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در
بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا
وارد شوید، در غیر این صورت می توانید
ثبت نام کنید.