جمعه
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
یکچیزی مال توست. شاید حتی دوستش نداشته باشی. اما برای توست. حالا این را از تو میگیرند. تلاش میکنی و صاحب یکچیز دیگر میشوی. اینیکی را هم از تو میگیرند. و همینطور یکی دیگر و یکی دیگر و... بعد این داشتن و از دست رفتنها چه حالی داری؟ فهمی تازه در تو شکل میگیرد: حتم داری اینکه اکنون دست تو است؛ روزی از بین میرود. بعد تو میمانی دستخالی. تا کی شود که تلاش کنی و چیز دیگری را به دست آری. به این فهم که میرسی؛ دیگر میدانی که صاحب چیزی نیستی. و اگر چیزی را اختیار کردی؛ دیری نمیگذرد که دیگر برای تو نباشد. پس به هر چه چنگ میزنی؛ تا مدتی داریاش و بعد نداریاش. از آن به بعد است که حس دل نبستن به داشتهها و اموالت میآید. اگر تا قبل آدم خاطره بازی بودی و در رثای نابودی داشتهها روضه میخواندی؛ بدل به کسی میشوی که تنها فراموش میکند. و آنچه را در اختیار دارد/ خواهد داشت را از دل خود دور میکند و تنها در دستش نگه میدارد. تا روزی که آن چیز را هم دیگر نداشته باشد. و باز تلاش کند که چیز دیگری داشته باشد. اما غصه این نیست که آدمی دلبستگیاش را از داشتهها بردارد و داشتهها را از مشام دلش دورنگه دارد. غصه آن روزی است که آدمی منصرف شود از تلاش برای به دست آوردن داشتهای لازم. شاید آن روز؛ هنگام مرگ آدمی باشد.
نظرها
{۱}
امام علی علیه السلام:
«و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما ولا تاسفا على شىء منها زوى عنکما»؛ به شما سفارش مىکنم که دنیا را طلب نکنید هر چند که دنیا به دنبال شما بیاید. و بر چیزى از این دنیاى گذرا، که از شما کناره جسته است، افسوس مخورید. (نهج البلاغه، وصیت حضرت به امام حسن علیه السلام.)
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در
بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا
وارد شوید، در غیر این صورت می توانید
ثبت نام کنید.