يكشنبه
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳
یکوقتی هم هست که در شروع حادثه نمیترسی. عین تماشای یک فیلم میبینی که ماشین از روبرو آمد و. نه عجله نکنم. داشتم از ترس و دلهرهٔ هنگام یک اتفاق بد میگفتم. برخی میگویند حرفهایها در مواجهه با حادثه خود را و احساسات و هیجان خود را نگه میدارند. اما من که در دل این آدمها نیستم. آدم حرفهای هم نیستم در مبارزه با آن: -شاید نادانی به مغز اجازهٔ عمل نمیدهد. این است که آدم در مواجهه با حادثه یک تماشاگر میشود. میبیند دارد در شبهای تهران رانندگی میکند و یک آن هوس راندن سرعتبالا در کوچهای دوطرفه میکند. اما قبل فشردن پدال گاز حجمی سیاه جلوی رویاش میآید و با شتاب میگذرد و باد را میکوباند به صورت. که رانندهای دیگر با چراغ خاموش هوس کرده تند براند و کوچه بیستمتری را با پیست رالی یکی گرفته است. تو نشستهای پشت ماشین و هنوز پا رو پدال گاز نگذاشتهای که به تماشای حادثه میروی.
نظرها
{۱}
زندگی هم اینطوریه
به روزم
این لمسشدن اه همه جا توجیه نداره. حالا اگه از دست آدم در بره و لمس بشه خب یه چیزی. ولی اینکه آدم کلا لمس بشه؛ فاجعه اس.
پن:
ممنون توجهتون. موفق باشید.
محسن خطیبی فر؛ ۰۹ خرداد ۹۳ ساعت: ۰۲:۱۶
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در
بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا
وارد شوید، در غیر این صورت می توانید
ثبت نام کنید.