پنجشنبه
۹ آبان ۱۳۹۲
گمانم این دومین شهیدی است که در خواب بستگان میآید و نشانی خود را میدهد. دست کم دومین از این نوع در پایتخت ایران. شاید که این در شهرها و روستاها هم بوده باشد و من ندانم. اما اطمینان دارم این دومین بار نبوده است؛ و بارها و بارها این داستان پر از غم تکرار شده است.
اما از این لحظه بگذریم. از لحظهٔ وصال بعد از فراق. جای دیگری از این داستان نیز رنگ غم دارد. میخواهم از وقتی بگویم که شهدا را تفحص کردند و بانک آمار دی ان ای درست کردند. عقل میگوید این بانک از اطلاعات دو گروه درست و معنیدار میشود. یکی شهدا و دیگری خانوادهٔ شهدا. نمیدانم چرا اطلاعات گروه دوم در حساب کتاب متولی نیامده است. دست کم شواهد این دو اتفاق این را به من میگوید. اینکه به خواب مادری فرزند شهید میآید و اظهار دلتنگی میکند؛ و این میشود آغاز شوریدگی دوباره و بل چند باره مادر: -که فرزند را در زمین خاکی بجوید. گفتم این داستان است و غم رنگ غالب دارد. اما آرزو میکنم مسئول تشکیل بانک اطلاعات شهدا ذهنی داستانپرداز نداشته باشد. آرزو میکنم این غفلتی سهوی باشد. که اگر غیر این باشد در ذهن مسئول متولی؛ چشمانتظاری و درد مدام دوری خانوادهٔ شهدا از پارهٔ تنشان جذابترین بخش داستان است. دهانم پر ز خاک؛ خدا نخواهد که اینچنین باشد.
نظرها
{۳}
الله اکبر از این شهدا.
شب اول هیئت ، سلام بر محرم
شما که کار گرافیکی بلد هستید ای کاش یک لوگو برای هیئت ما درست می کردید . هیئت بدون پرچم لطفی نداره .
ممنون از دعوتتان. خدا این عزاداریها را از ما بپذیرد.
پن:
به چشم.
محسن خطیبی فر؛ ۱۳ آبان ۹۲ ساعت: ۲۳:۳۷
از لطف شما مجددا سپاسگزارم .
کد در وبلاگ خودم جواب داد ولی فکر می کنم قالب وبلاگ زائرصفا دچار مشکلات جدی شده . باید صبر کنیم تا آقای کریمی وقتی برای رفع مشکلات آن بکنند .
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در
بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا
وارد شوید، در غیر این صورت می توانید
ثبت نام کنید.