آقایی خاطرات آشپزی در سالهای زندان رو تنها محض خنده کتاب کنه؛ دو جلد. پرفروش هم بشه. طوری که آقا تو خواب هم نمیدیده: -آخه ذائقهی مردم کجا و دستور پخت غذای اون کجا. زن این آقا، خانوم؛ کتاب رو گاهی گوشهی خونه پیدا کنه و از کار شوهرش بخنده و صداش کنه سر میز شام، نهار و حتا صبحونه. اما حالا؛ دیگه این زن نیست: مرده... خدا میدونه نجف تو تنهایی چن دفه فهیمه رو صدا زده.