گر دخترکی...

{۴}
دو ماه قبل از عید، ی دختر ۶ ساله به اسم مهرناز؛ با دل‌دردهای شدید شبانه‌ که دیگه به روزها هم می‌رسه، والدینش رو حساس می‌کنه که ببرندش دکتر و طبیعتاً دکتر هم برای تشخیص بهتر، آزمایش کاملی رو برایش می‌نویسه. اما جواب آزمایش همه اطرافیان و خانواده رو در بهت فرو می‌بره: تمام بدن از منشاء کبد و روده‌ها، درگیر توده‌ی سرطانی شده است.
دکتر متخصص و تیم درمانی، سریعا دستور به بستری و شروع شیمی‌درمانی میدن و در همین حین هم غیر مستقیم به خانواده آمادگی می‌دهند که با توجه به درگیرشدن تمام توده‌های بدنی و اعضا داخلی در مراحل درمان، زیاد به مهرناز سخت نگیرن و بذارن بچگیشو کنه تا اینکه…
خلاصه با گذشت کمی ازشروع شیمی درمانی، تمام موهای خرمایی مهرناز شروع به ریختن می‌کنه و به ابروها می‌رسه و خانواده و اطرافیان با طرح این خبر که موهای همه‌مون بخاطر شامپو خراب شده؛ موهاشونو از ته می‌زنند.
روزها می‌گذره و مهرناز برای اینکه هم درد شدیدی رو تحمل می‌کرده و هم به‌خاطر شرایط بعد از دوره شیمی‌درمانی که مجبور بوده در محیط قرنطینه زندگی کنه، دیگه از دیدن سیل اسباب‌بازی‌ها و کادوهایی که فامیل براش می‌اوردن؛ خوشحال نمی‌شده. طوری‌که اصلا انگار دیگه خود مهرناز هم فهمیده بوده که وقت رفتن به آسموناست… در این حین، بُهت و غم سنگینی تمام فامیل و آشنایان رو می‌گیره جوری که همه مدام خدا رو به خودش قسم می‌داده‌اند که دختر کوچولوی شیرین زبون فامیل رو خوب کنه… تا اینکه، ی روز ساعت ۳ صبح؛ مهرناز مامانش رو صدا می‌زنه…
-مامان… مامان…
-جانم مهرنازم! قربونت برم بیدار شدی مامان؟ آب میخوای؟ چیه؟
-مامان! رقیه کیه؟

صبحی که بوی امام حسین تمام مارو در بر گرفته بود و از همه جای شهر بوی سیب میومد، اسم مهرناز رو کردند رقیه خانم و سپردنش به امام حسین و همون روز ۳ گوسفند قربانی شد: اولی به نیت امام حسین، دومی به نیت رقیه بانو و سومی هم عقیقه...

زمان گذشت تا سه‌شنبه هفته پیش، جواب آزمایش بالینی رقیه خانم رو به دکتر نشون می‌دهند و او با نگاه به برگه آزمایش؛ در یک حیرت شدید میگه هیچ آثاری از سرطان و توده سلولی در هیچ کجای بدن دیده نمیشه جز یک لایه بسیار نازک بروی کبد که احتمالا از عوارض شیمی درمانی باقی مانده است.
آره والا، مهرناز؛ رقیه شد و مجددا یادآوری شد که:
گر دخترکی پیش پدر ناز کند
گره کرببلای همه را باز کند

نظرها

{۴}
این داستان ها فقط اثر زحمات دکتر رو کم میکنه و اون افرادی که درست مراقبت و درمان می کنن . موضوع اینکه صدها مثال توکل و نذر هم هست که جواب نگرفته . به نظر من که مراقبت و درمان و امید خود بیمار همه چیزه و مناجات فقط به امید کمک میکنه اما اگه دکتر و خانواده جز افراد نادان باشن از معجزه هم خبری نیس اغلب .
۱. داستان نیست و این ماجرا واقعی است.
۲. در تعریف نقش و جایگاه مناجات و دعا و راز و نیاز در بهبود افراد، با هم اختلاف داریم ومن نقش مناجات رو اینقدر محدود نمی‌بینم. بطور مثال مناجات می‌تونه در ایجاد تمرکز و آرامش کادر درمان موثر باشه و روند رسیدگی به بیمار با کیفیت بهتری دنبال بشه یا...
۳. نادانی یک جور قضاوت کردن است. این اشتباه وقتی رخ می‌دهد در تعریف اثرگذاری دعا و مناجات که به وجود و اختیار عامل روحانی و معنوی قائل نباشیم. چراکه بسیار اوقات ما غافل هستیم از عنایات و کمک‌های غیبی اما آنکه عامل است و آمر است به امداد غیبی، کار خودش را می‌کند.
۴. در ماجرای بیان شده، هیچ ردی از تقابل با علم روز مشاهده نمی‌شود و در تعجبم که چرا اینگونه متن را قضاوت کردید.
محسن خطیبی فر؛ ۱۶ خرداد ۰۱ ساعت: ۱۵:۱۳
1. هر موردی که در فضای مجازی با مدرک اثبات نشه قطعا داستانه . گرچه من ایمان دارم مواردی مثل این وجود داره و این چیزی از صداقت شما کم نمیکنه بلکه فقط برای چرایی انتخاب کلمه عرض می کنم .

2. در پیام قبلی هم بیان کردم که من با اون بند که مناجات در افزایش روحیه فردی و امید نقش داره موافقم اما هنوز جوابی نگرفتم که صدها مثالی که برای نزدیکان شون دعا کردن و نشده چرا باز هم باید به دیگران توصیه اش کنن ؟

3. من ایمان دارم دنیا بیشتر از نگاه ما و چیزهایی که میبینیم هست اما نمیتونم به طور کامل تایید کنم قربانی کردن یک حیوان باعث شفا شده . اینو شما نگفتین اما باورهای زیادی مثل این در اینجا هست . مثل مالیدن پارچه به عبادتگاه.
4. در ماجرای شما اتفاقا تقابلی بین علم روز و اعتقادات هست . چونکه نوع پیام رسانی شما درست نمیگه که کل فرایند درمان چطور بوده و ایا دکتر خوب بوده بد بوده یا خوانواده چطور ادمهایی بودن و خود فرد چقدرطالب درمان بوده . جزئیات خیلی مهمه حتی در اعتقادات . شما یهو از نامیدی یه بچه نسبت به بازی پله زدین به شفا . نه دوست من قضاوت از جایی میاد که پیام درست فرستاده نمیشه . پیامبران ما عاشق پاسخ دادن و کامل گفتن بودن . شاید اگر شما جزئی تر صحبت میکردین امثال من قانع میشدن واقعا دلیل زندگی همینه و خدایی همه چیزه .

اما من حیث المجموع فعلا از نظر من نقش فکر دکتر بالاتر از نذری دادن و حتی خرافاته . تنها چیزی که من با شما موافقم در اون اینکه دعا باعث ارامشه در هر دینی که باشه . با رعایت احترام به اعتقادات شما
الحمدلله
سلام
قدم رنجه فرمودید
محسن خطیبی فر؛ ۲۶ خرداد ۰۱ ساعت: ۰۱:۵۸
سلام
ممنونم از توجهتون
خیلی هم خوش اومدی
محسن خطیبی فر؛ ۲۴ تیر ۰۱ ساعت: ۰۶:۴۲

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

Hello


Hello dear, it is a time when sitting together and holding hands, for us deprived of human rights; An unattainable dream, and fulfilling it, like eating the forbidden fruit, causes you and me to fall from the throne. So, remotely and far beyond the imagination of the city accountant; I squeeze your hand with the warmth of my hand and I entrust you to God Almighty.
{۰}

۰۳:۴۰ ق.ظ، ۱۴م اسفند ۱۴۰۰

تگ