من زینب سلام الله علیها خواهر حسین بن علی علیه السلام را نمیشناسم. تنها شنیدهام که او انسان به شدت صبوری بوده است که در حین و پس از وقایع تلخ روز دهم محرم ۶۱ هجری قمری و در هنگامه اسارت، رفتاری از سر عصبانیت از خود بروز نداده است. اینگونه که ارباب مقاتل نگاشتهاند، خطابهها، موضعگیریها و رفتار او؛ همگی همراه با تسلط آرامش بر تمامی اعضا و جوارح صادر شده است. اینکه میگویم او را من نمیشناسم، از سر شنیدن چنین روایتهایی از اوست. از نظر من، تجربه یک پرده از اتفاقاتی که در کربلا گذشت، برای هر قومی؛ خارج از تحمل است و راهی برای رسیدن به چنین آرامشی در اوج مصیبت خارج از تصور و تجربه آدمی است. اما در عجبم چگونه است و چه رازی در میان است که هرکه به او نزدیک میشود، رنگی از رفتار پر از صلابت او را به امانت در بر میگیرد؟ در این زمینه پیشنهاد میکنم حکایت رفتار و اخلاق شهدای مدافع حرم که چاپ شده است را بخوانید و میزان صبوری این شهدای عزیز در کشاکش درد و غم و سختیها را از لابلای روایتهای منتشرشده استخراج کنید.
×××
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی
اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند
«مَنِ المبلّقُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی»
چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی
چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی
سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری
رسالتت نستایم، که در پیام تمامی
تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت
تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی...
جمال عشق درخشید با پیام تو آنسان
که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی
سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن
که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی
اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید
کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی
تو سایبان یتیمان، طلایهدار حسینی
صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی
چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری
که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی
به کربلاست روان بیامان سپاه حسینی
هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی
مراست آرزوی آنکه آستان تو بوسم
تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی
خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن
چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی
{شاعر: خانم سپیده کاشانی}