یادداشت آوینی پس از سخنرانی خاتمی در دانشگاه تهران را خواندم. قبلتر هم فرازهایی از آن را خوانده بودم. حالا رجانیوز این فرصت را داده تا هم سخنرانی جناب خاتمی و هم یادداشت شهید آوینی را کنار هم بخوانیم. آن زمان یکی مقام اجرایی در دولت هاشمی داشت. دیگری مستند میساخت، مقاله مینوشت و... به گمان من خاتمی گزارشِ کار به دانشجوها داده است؛ از افق دیدش حرف زده و از طرز کارش. آوینی نیز با شنیدن/ خواندن حرفهای او شروع به گلایه و دردِ دل کرده است. اینگونه که محور یادداشتاش دغدغههای صنفی هنرمندان علاقهمند به انقلاب شده و به آن پر –و- بال داده؛ پس به چرایی درد پرداخته و از ابتدا دست روی افق دید جناب خاتمی گذاشته است. آوینی با استناد به حرفهای وزیر وقت فرهنگ در دانشگاه تهران؛ گیر کار نظام در عرصهٔ فرهنگی را نشان داده و البته به این نیز بسنده نکرده؛ که برای جناب وزیر خطکشی و تعیین تکلیف هم کرده است. اما حاصل کار چه شد؟ سالها گذشت و خاتمی رئیسجمهور ایران شد. از پای همان پنجرهای که ایران و انقلاباش را نگاه میکرد. با همان محدودیتها و بدخواهانی که حرفشان را زده بود. تنها؛ سید در بین ما نبود.